ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم، بابایمان هم همینطور.
بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟
چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی* زن دایی .
بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد.
بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟
1-تو کلاس بودیم که یک دختره اومد تو میگه اینجا کلاس میانه است (حسابداری میانه) ؟ استاد میگه پ ن پ تبریزه !
2-دارم واسه دختر خالم تعریف میکنم میگم:
دیشب داشت یه راز بقا نشون میداد شیره حمله کرد به یه گله آهو یکی شونو گرفت!
میگه: بقیه چی؟ فرار کردن؟
پـَ نه پـَ موبایلاشونو درآوردن فیلم گرفتن از صحنه واسه بقیه حیوونای جنگل بلوتوث کنن…
3-رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟
4-بابابزرگم داشت تو خواب صداهای عجیب و غریب در میاورد !
خانمم میگه داره خرناس میکشه؟!
پَ نه پَ داره کانکت میشه ولی چون تو محل ما ADSL نمیدن از dial-up استفاده میکنه
5-مادر بزرگ مادرم 120 سالشه، دیدمش لبــاس ورزشی پوشیده داره نرمــش می كنه بهش می گم : ننجون شما هم ورزش می كنی؟
گفت : چرا كه نه....!!
گفتم فیس بوك هم میرید؟
گفــت پـَـَـ نــه پـَـَــــ از فیس بوك بر می گردم، فكـــر كردی دوست دخــــتری كه الان تـــو فیس بوك داری كیه....؟
2 دستی زدم تو سر خودم !
1- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.
۲ -خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.
۳ -خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!
۴ – خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره. ...
۵- خدا میدونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره
۶- خدا می دونست ادم ،آدم بشو نیست
۷- خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره
۸- خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره
۹- همونطور که در انجیل آمده است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند و به عنوان دلیل شماره یک
۱۰- خدا به آدم نگاه کرد و گفت : من بهتر از این هم می تونم خلق کنم....
|
دلیل اینکه آبادانی ها رو لاف زن میدونن این هست که آبادان یه سری امکانات داشت که مردمش وقتی واسه بقیه جاهای ایران تعریف میکردن، باور نمیکردن و فکر میکردن دارن دروغ میگن ! امکاناتی مثل :
1. اولین تراموا در ایران
2. اولین خطوط اتوبوس رانی درون شهری
3. اولین ایستگاه تلویزیون و رادیو
4. شبکه فاضلاب
5.اولین پیتزافروشی در خاورمیانه (پیتزا مونتکارلو ایتالیایی)
6. اولین تیم رسمی فوتبال
7. اولین فرودگاه بین المللی
8.اولین باشگاه اسب سواری ، بیلیارد،بولینگ و....
9.اولین شورای شهر
10.اولین اداره ی راهنمایی ورانندگی
11. اولین و تنها سینمای روباز و دومین سینمای سرپوشیده !
خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید.